جدول جو
جدول جو

معنی پیروز گشتن - جستجوی لغت در جدول جو

پیروز گشتن
(هََ رَ)
پیروز شدن. فاتح شدن. ظفر یافتن. پیروز گردیدن. - پیروز گشتن بر کسی، غلبه کردن بر او:
چو پیروز گشتی تو بر ساوه شاه
بر آن برنهادند یکسر سپاه.
فردوسی.
که بهرام بر ساوه پیروز گشت
برزم اندرون گیتی افروز گشت.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
پیروز گشتن
پیروز شدنفاتح شدنظفر یافتن غلبه کردن: چو پیروز گشتی تو بر ساوه شاه بر آن بر نهادند یکسر سپاه... (فردوسی)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(شُ دَ)
فیروز شدن. پیروزشدن. پیروز گشتن. غالب شدن. ظفر یافتن:
چو یارش رای فرخ روز گشتی
زمانه فرخ و فیروز گشتی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(هََ رَ)
غالب گشتن. مظفر گشتن. فیروزی یافتن. فاتح گردیدن. کامیاب شدن. ظفر یافتن. انجاح. نجح. (منتهی الارب). نجاح. (منتهی الارب) :
چو آگاهی آمد بنزدیک شاه
که خرّاد پیروز شد باسپاه
بجز کینۀ ساوه شاهش نماند
خرد را به اندیشه اندر نشاند.
فردوسی.
چو پیروز شد دزد تیره روان
چه غم دارد از گریۀ کاروان.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(لُ ئو)
گشتی مظفرانه. با گشتنی بپیروزی قرین. دارای گردشی قرین فتح و ظفر:
بهر جا که روی آری از کوه و دشت
بهی بادت از چرخ پیروزگشت.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(هََ ءَ)
پیر گردیدن. کهنسال شدن. سالخورده شدن:
تو روی دختر دلبند طبع من بگشای
که پیر گشت و ندادم بشوهر عنّین.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(دَ کَ دَ)
روز شدن. روشن شدن:
شب از فراق تو مینالم ای پری رخسار
چو روز گردد گویی در آتشم بی تو.
سعدی.
روشن روان عاشق در تیره شب ننالد
داند که روز گردد روزی شب شبانان.
سعدی
لغت نامه دهخدا
تصویری از فیروز گشتن
تصویر فیروز گشتن
پیروز گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
پیروز گردنده فیروز گرد: بهر جا که روی آری از کوه و دشت بهی بادت از چرخ پیروز گشت. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
مانند فیروزه برنگ پیروزه: تو پنداری که نسرین و گل زرد بباریده است بر پیروزه گون لاد. (ناصر خسرو)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیروز شدن
تصویر پیروز شدن
غالب گشتن، ظفر یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
پیر شدنپیر گردیدنکهنسال شدن: تو روی دختر دلبند طبع من بگشای، که پیر گشت و ندادم بشوهر عنین. (سعدی)
فرهنگ لغت هوشیار